حلیمه منو رسوند داشگاه، سریع رفتم بالا و دیدم کسی توی کلاس نیست از آموزش پرسیدم گفتند کلاس 203
برو، رفتم سر کلاس و یه استاد جدید پای تابلو بودند و روش های سرچ مقاله علمی و کتاب و ... رو یاد میداد..
زنگ دوم ک برگشتیم کلاس خودمون دیدم پای تابلو بچه ها نوشته بودند که بیاین کللاس 203
وای صبحونه هم نخورده بودم خیلی گرسنه شده بودم، ساعت دومم که بچه ها موقع کنفرانسون پذیرایی کردند
و یه کم سرحال شدم، ..باقی روزم که عادی گذشت..
این هفته جمعه کلاس داشتیم، صبح که استاد اومد سر کلاس بچه ها گفتن استاد قرر بود بریم سر باغتون،
استادم یادشون نبود، گفتند یه کم درس میدیم بعدش میریم، ده دقیقه راه هستش..
وای چه جاده ی بدی داشت، رسیدیم به باغ گلستان ، باغ زیبا و بزرگی بود، کلی عکس انداختیم و خوراکی
خوردیمم و خو گذشت، قرار شد یه بار دیگه هم بیایم سر باغ و ناهار ه اونجا بخوریم، روز خاطره انگیز و خوبی
بود، خرمالوهای سیبی و میوه ی خوشرنگ کاکتوس و موزای نارسی که نتونستن به بار یشینن خیلی جالب
بودن..
رویای سبز...
برچسب : نویسنده : avayekaviro بازدید : 16