در آرزوی لبخند....

ساخت وبلاگ
دیشب دگر بار به خوابم آمدی...

نمیدانم چرا هر وقت که به خوابم پا میگذاری,غمگینی

دیشبم مثل همیشه پیراهن مشگیت بر تن بود...

چرا هر وقت که می آیی در خودت هستی و گرفته!!

و من در آرزوی لبخند شیرینت, در بیداری با خود می گویم..

کی میشود آخر, کمی, فقط یکبار هم که شده در لبخند و شادیت مرا سهیم کنی...

هیچ وقت نیستی, فقط در خوابهایم می آیی , آنهم غمگین..

چرا همیشه غمگینی!!!

چه می شود آخر این بار که می آیی با خود, لبخند و شادیت را برایم تحفه بیاوری!!

چرا همیشه خسته ای!!

چه می شود آخر, یکبار هم که شده, خسته نباشی! 

چه میشود آخر,  این بار  که می آیی با سرور قدم در خواب هایم بگذاری!

چرا آخر تو در خواب من غمگینی

شایدم, وقتی که غمگینی به خوابم می آیی!!!

درست مثل بیداری....

 من نمی خواهم در آرزوی لبخندت بمیرم........ 

 زین پس با لبخند در خواب های من قدم بزن, جان من......

 

 

رویای سبز...
ما را در سایت رویای سبز دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : avayekaviro بازدید : 22 تاريخ : شنبه 27 شهريور 1395 ساعت: 0:48